یا غوث الملهوفین
گوهر پنهان بقیع (س)
دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, :: 19:17 ::  نويسنده : زهرا

تازه اسیر شده بود....در آن اردوگاه رسم بود که به محض ورود اسرا،آنهارا با بدن برهنه از روی خرده شیشه هاغلت می دادند...آن لحظه یادحرف یکی ازدوستانش در قبل اسارت افتاد،گفته بودکه هر وقت در حین اسارت مشکلی برایت حادث شد...دستت را روی قلبت بگذار وبگو:

السلام علیک یا اباالصالح المهدی ادرکنی...

اوهم در همان زمان سلام داد...انتظارداشت که بعداز سلام گفتنش نظر افسران سنگ دل بعثی برگرددوآنها منصرف شونداما نشدند...

اورا غلت دادند...ندانست چرا اما خیلی دردش نگرفت....اما درد شکسته شدن دل وکمک نکردن امام زمان بدجورآزارش میداد...

شب امام زمان را به خواب دید...با گلایه از آقا پرسید :چرا امروز به کمکم نیامدید؟

آقا پیراهنش را کنار زد.

اسیر ایرانی دید که بدن آقا پراز زخم است.پرسید :آقا چه شده؟

آقا فرمود:وقتی تو از ما کمک خواستی ،آن لحظه ای که داشتی غلت میخوردی ودردمیکشیدی من نیزدر درد تو سهیم بودم...به همین علت بود که زیاد به تو فشار ودرد نیامد....

***



آقا شکایتی از حال این روزهایم...از درد دوریت ندارم....هستی کنارم...شایدمن تورا نمی بینم....شایداگرنبودی اوضاع خیلی بدتر از این بود...شاید یک جای دیگراز زندگی ام ایستاده ای...و داری امداد می رسانی به این شیعه مضطرت...نمی دانم آقا...هیچ نمی دانم....فقط دعایم کن که سخت محتاجم...دعای تو معجزه می کند...دعای تو همه حالهای بد را خوب می کند...

آقافقط دعایم کن...



درباره وبلاگ
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فرهنگی و آدرس z-as.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 13
بازدید هفته : 27
بازدید ماه : 42
بازدید کل : 23885
تعداد مطالب : 16
تعداد نظرات : 14
تعداد آنلاین : 1